چند خط طنز
|
|
این رو یکی برام تعریف کرد شک دارم واقعی باشه ولی جالبه !
یه استاد داشتیم هر سری میومد سر کلاس به دخترا تیکه مینداخت . یه بار دخترا تصمیم میگیرن با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون . قضیه به گوش استاد میرسه جلسه بعد یکم دیر میاد سر کلاس میگه از انقلاب داشتم میومدم دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده رفتم جلو پرسیدم گفتن با کارت دانشجویی شوهر میدن! دخترا پا میشن برن بیرون استاده میگه کجا میرید وقتش تموم شد تا ساعت 10 بود!
اینم نتیجه ی یارانه ای شدن کلاها 
یارو صبح از خواب بيدار مي شه ميره نون سنگك بگيره مي بينه شده دانه اي 600 تومن. ميگه: اوه اوه از اصحاب كهفم بيشتر خوابيدم
مادربزرگم تو شهرستان از مغازه شیر خریده آورده خونه، خالهم دیده تاریخ مصرفش گذشته، مادربزرگ ما هم برگشته مغازه گفته: آقا دخترم میگه تاریخ این گذشته! یارو پیرمرده صاحب مغازه هم نه گذاشته نه برداشته بش گفته: با کارخونه تماس گرفتیم گفتن تمدیدش کردیم!! اونم ساده، گفته باشه و شیر رو برداشته آورده دوباره خونه
به مامانم میگم میخوام برم بیمارستان ملاقات عمه. میگه تیریپه فامیل دوستی ور ندار. پرستار خوشکله امروز شیفتش نیست
javahermarket
نظرات شما عزیزان:
|
چهار شنبه 11 خرداد 1390برچسب:, |
|
|
|